۱۳۹۵ آبان ۲۱, جمعه

عکس دیده نشده و داستان احسان فتاحیان ۷ سال پیش به جرم عشق به مردم سر دار رفت

احسان فتاحیان ۷سال پیش به جرم عشق به مردم بر سر دار رفت
كانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها 21آبان: در هفتمین سالگرد او که عاشق زندگی بود و برای زیستن، راه زیستن را انتخاب کرد، راهها بر او بسته بود ولی برای زیستن دست به مبارزه زد و جان در راه پیمان خود برای انتخاب راهش را داد و گفت: هر گز از مرگ نهراسیده ام حتی اکنون که آن را در قریب ترین فضا و صمیمانه ترین زمان، در کنار خویش حس می کنم. آن را می بویم و بازش می شناسم، چرا که آشنائی است دیرینه برای این ملت و سرزمین.

«هفت سال پیش در چنین روزی، احسان فتاحیانفعال سیاسی، اعدام شد. احسان فتاحیان متولد ( ١٣۶٢/١٢/١٢ در کرمانشاه) فعال سیاسی کرد ایرانی بود که بامداد روز چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸ در زندان مرکزی سنندج اعدام شد.
فتاحیان در ۲۹ تیر ۱۳۸۷ در کامیاران دستگیر شد. و به اتهام محاربه از طریق عضویت در حزب کومله از سوی قاضی بابایی رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به تحمل ۱۰ سال حبس توام با تبعید به شهرستان رامهرمز محکوم شد؛ دادستان عمومی و انقلاب کامیاران و همینطور آقای نصرالله نصری بعنوان وکیل احسان فتاحیان، نسبت به حکم صادره اعتراض کردند که با توجه به تقاضای تشدید مجازات از طرف دادستان شهرستان کامیاران که مجازات تعیین شده را متناسب با شدت عمل ارتکابی ندانسته بود، به استناد تبصره ۳ ماده ۲۲ قانون اصلاح تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب و مواد ۱۸۶، ۱۹۰ و ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، با تشدید مجازات حبس در تبعید به مجازات اعدام، تقاضای تجدیدنظرخواهی وی نیز مردود اعلام شد.
 پس از صدور حکم اعدام برای فتاحیان بسیاری از سازمان‌های حقوق بشری از جمله دیده‌بان حقوق بشر و عفو بین‌الملل خواستار لغو این حکم شدند. همچنین فتاحیان اعتصاب غذایی را آغاز کرد که با همراهی بسیاری از زندانیان زندان سنندج به یک اعتصای غذای دسته‌جمعی تبدیل شد و تعدادی از زندانیان زندان‌های دیگر استان‌های کردستان و آذربایجان غربی هم به این اعتصاب غذا پیوستند. اعدام فتاحیان در شرایطی در ۲۰ آبان اجرا شد که به خانوادهٔ او اجازه ملاقات با وی داده نشد و جسدش نیز به خانواده تحویل نشد.
 احسان فتاحیان جوان آزاد اندیشی که به جرم عشق به مردم به پای چوبه دار رفت و جان در راه پیمان خود با آرمانش نهاد، در آخرین نامه اش می نویسد که” هر گز از مرگ نهراسیده ام حتی اکنون که آن را در قریب ترین فضا و صمیمانه ترین زمان، در کنار خویش حس می کنم. آن را می بویم و بازش می شناسم، چرا که آشنائی است دیرینه برای این ملت و سرزمین” و سخن خود را چنین به پایان می رساند: ” اگر به گمان زورورزان و حاکمان مرگ من موجب حذف مساله ای به نام کردستان خواهد شد باید گفت زهی خیال باطل. نه مردن من و نه هزاران چون من مرهمی بر این درد بی درمان نخواهد بود و چه بسا آتش آن را شعله ورتر خواهدنمود”.
ما احسان را انسانی می‌دانیم که عاشق زندگی بود. او برای زیستن راه زیستن را انتخاب نمود. راه‌ها بر او بسته بود و برای زیستن دست به مبارزه زد. راه مبارزه‌ی زیستن در آن شکل و شمایل نیز ظاهرا وی را ارضا نکرد. زخمی از مبارزه و زندگی به دام آنان افتاد که دشمنان دیرینه‌ی زندگی و مبارزه هستند. با اینکه می‌توانست با تن سپردن به یک اعتراف حتی حکم ۱۰سال زندان‌اش را تخفیف دهد. اما تن نسپرد و تهدید بازجویان که امروزه در ایران قاضیان اصلی هستند تایید شد و اعدام حکم او و سرنوشت او شد. اما در ۳روز مانده به کشته شدن اش نامه‌‌ای نوشت که از لحاظ حیثیت تاریخی متن و از لحاظ نوع برداشت آزاد از “آزادی” و “زندگی” و هم چنین”مرگ” به عنوان مفهوم دیگری که به ظاهرا”حایل” این هاست، بسیار پر اهمیت است.
بعد از گذشت هفت سال از اعدام احسان هنوز هم همه با تأسف و تأثر اما با تحسین وی را یاد میکنند. اراده و عزم راسخش در تقابل با ستمگران زمانه، ایمان، شهامت و غرورش در پای چوبه دار، وصیتنامه کوتاه و پرشکوهش در پایبندی به سعادت انسان و دفاع از مردمش، همه و همه فاکتورهایی هستند که مرگ وی را مجزا نمود. او بسیار ساده اما به غایت قهرمانانه زندگی را به پایان برد و طبل زبونی جمهوری اسلامی را به صدا درآورد. به همین دلیل هم آفرین خلقی بایسته و شایسته وی بود.»

برگرفته از کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر